من از اصالت سبز بهار می آیم

از عمق لحظه های آبی انتظار می آیم

اگر چه سرسرای دلم گاه بارانی ست

 

من از حریم پرنجابت شاخسار می آیم

گرم که شب پرستان به خورشید نقاب زدند

دوباره طلوع می کنم بر سردی روزگار می آیم

صدا صدای سکوت است و وهم ! اما من

من از ترنم لطیف یک آبشار می آیم

اگر چه گل پونه های وحشی عشق پژمردند

من آن رسالت بذر محبتم،دوباره به بار می آیم

 

من از نهایت فاصله های لجوج پر تردید

سپیده دمی،بسان پرستوی بی قرار می آیم

 

 

 

از مجموعه شعر برای چشم هایش

 

سروده ی شهرام سورتجی


مشخصات

آخرین جستجو ها